"آمدي جانم به قربانت ولي حالا چرا؟"
بي وفا حالا كه من نيستم در دنيا چرا؟
اي نوش داروي من دير آمدي
بگو چرا پس از مرگ سهراب آمدي؟
به تعداد عمر يك زمان منتظرت بودم
ولي بسيار دير آمدي اي مهربانم
خود زمان زيستن از تو يادها كردم
و با ياد تو زندگي را پير كردم
چه گويم كه بارها گفته ام درد دلم
اما باز ندانستي چه بود درد دلم
چه گويم كه بسيار دير آمدي
همه رفتند و خفتند،دير آمدي
**((سولماز محمدي))**